سکانس آخر
سکانس آخر این فیلم ، من و تو هردو ناراضی
تو بیذاری از این قصه ، منم خسته از این بازی
یه روزی عاشقم بودی ، منم لبریز اسم تو
ولی با اولین تردید ، شکسته شد طلسم تو
دو رنگی نقش من بودو،تو نقش اول رفتن
تو درگیر یه تصمیم و ، دیالگهای تلخ من
تو از من خسته تر بودی،گریمت رنگ بارون بود
تو مثل سختیه سنگ و ، منم اینبار نقش رود
تو خودخواهی و من مغرور، فقط بازیگری کردیم
رفیق نیمه راهیم ما،به صحنه برنمیگردیم
من و تو هردو همکاریم ، ولی باهم نمیسازیم
به پای بازی احساس به پای عشق می بازیم
تمام قصه ی این فیلم ، اساس واقعیت داشت
اینم از شرح تصویرو، صدای آخرین برداشت
یه روز سرد پاییزی ، صدای گریه ی باران
یه تیتراژ بدون اسم ، و بازم جمله ی پایان
تو از من خسته تر بودی،گریمت رنگ بارون بود
تو مثل سختیه سنگ و ، منم اینبار نقش رود
تو خودخواهی و من مغرور، فقط بازیگری کردیم
رفیق نیمه راهیم ما،به صحنه برنمیگردیم