حس آشنا
چه حالی دارم این روزا مث پروازی از مردن
سکوت قلب خاموشم صدای درد افسردن
دارم جون میکنم اینجا ،دلم سنگین و سرده
یه حس لعنتی بازم چشام و ساده تر کرده
نه میتونم بگم رد شو نه میشه آشنا باشم
دلم در گیر تشویش،خدایا ساده تنها شم
چه حسی داره این احساس چه شیرین و چه بی رحم
کسی این درد شیرین و به جزعاشق نمیفهم
خدایا سخته این غربت تو این تنهایی و حسرت
دلم جنگید ولی آخر شدم تسلیم این ظلمت
چه دنیایی دلم داره همون وقتی که میباره
همون وقتی که اشکاشو توقاب زندگی داره
منم اینجا که جاموندم میون رفتن و موندن
همون حسی رو کم دارم که چشمای تورو خوندن