تسلیم زندگی(دردودلهایم)
تسلیم زندگی(دردودلهایم)
دلم ، بارونیه ، امشب کنار ِ غربت ِ کوچه
نفهمیدم که احساسم برای آدما پوچه
با این بغض ِ پر از ، اشکم دچارشک وتردیدم
نمی دونم ، که من دارم تقاص ِ چی رو پس میدم
میون ِ بهت ِ احساسم دلم ، همرنگ ِ بارون شد
واسه ابری که دتنگه فقط باریدن ، آسون شد
میون ِ خواب و بیداری شبم ، درگیره کابوسه
بازم تب کرده تخت ِ من داره رویامو ، می بوسه
ترجیع بند= کویری یخ زدم، نایی ندارم اسیر ِ رفتنم ، جایی ندارم
تو که حرف ِ نگاهم رو گرفتی توو اوج ِ بی کسی ، تنها ، نذارم
اگه محتاج ِ عشق و آسمونم اگه ، تنها ، تو هستی مهربونم
زمستونم ، ولی ، با تو بهارم بذار ، توو ، باور ِ فصلت ، بمونم
بیا ، این خونه تاریکه دیگه ، صبحو ، نمی شناسه
همیشه ، پنجره باتو پر از تصویر و احساسه
دیگه این آخر ِ قصه اس من و ، شمعی ،که خاموشه
من و تن پوشی از ، روحم که جسمم رو ، نمی پوشه
باتشکرفراوان ازبانوی عزیزخانوم فریبا سیدموسوی
که درهرچه بهترشدن این ترانه منوهمراهی کردن