همیشه ی غزل
از تو نمیشه رد شدُ- با تو نمیشه سر نکرد
نمیشه از تو جون گرفت و مرگُ دس به سر نکرد
نازِ چشای مستتُ نمیشه دیدُ و مست نشد
نمیشه در تو پر کشیدُ آسمون پرست نشد
نمیشه با نمیشه ها
شکست شکلِ شیشه ها
تو حسرت یه منظره
نشست پشت پنجره
نمیشه خندۀ تورُ شنید و خنده سر نداد
تو آسمون دست تو به بوسه بال و پر نداد
نمیشه از کنار تو به هر ستاره پل نزد
تو آینۀ چشات، به عمق خیس آینه زل نزد
نمیشه با نمیشه ها
شکست شکلِ شیشه ها
تو حسرت یه منظره
نشست پشت پنجره
نمیشه با تو درد داشت،نمیشه با تو زخم خورد
نمیشه از تو تلخ شد،نمیشه از تو رنج برد
تو از همیشۀ غزل،باید تورُ همیشه خواست
محاله داشتنت ولی، تورُ هنوز میشه خواست
نمیشه با نمیشه ها
شکست شکلِ شیشه ها
تو حسرت یه منظره
نشست پشت پنجره