دلم خونه
اشکای یخ زدم امشب ،روی گونه هام روونه
دلم از یه دردِ تازه ،از یه اتفاقی خونه
تو داری میری از اینجا ،دلِ من رمق نداره
فک کنم تا خودِ فردا ،چشِ من یه دم بباره
تو داری میری از اینجا، نمیدونم کجا جاته
چشِ من خیره به جاده ،همسفر با ردپاته
کاشکی میشد که دلت رو،بکنم یه جوری قانع
نذارم تنـها بمونی ، جلـوی این همه مانع
کاشکی این دستای سردم، میشدن یه تابلوی ایست
که نبینم اون روزایی ،که ازت هیچ خبری نیست
تکلیفِ سالا و ماها ،که با هم بودیم چی میشه؟
دیگه تو نیستی کنارم؟ رفتی واسه ی همیشه؟
اما تو اینو بدون که، من هنوز پر از امیدم
نمیخوام کسی بفهمه ،بی تو از دنیا بریدم
نمی ذارم که بگیره ،جای خالیتـو خیالت
از من حتی جا نمونه، اسمی توُ فنجونِ فالت