شهر آینه ها
شهر آینه ها
قسمت این بود، با وجود همه ی خستگیات
باز بیای به شهر من، به شهر آینه های مات!
قسمت این بود، با هم از زندگی رو دس بخوریم
هردومون از یه جای دنیا به بن بس بخوریم
روبرو دیوار سنگی، پشت سر دیوار شب
تا کجا سایه نمیشیم اگه برگردیم عقب؟
من و تو همین جا باشیم واسه دنیا بهتره
دیگه خوابای قشنگ از سر شب نمی پره
می ذاریم حادثه ها بیانُ از ما رد بشن
می ذاریم حادثه هام گذشتنُ بلد بشن
کی میگه تو خواب ِشهر ِآینه گرگ نیست، عزیزم؟!
دنیا اونقدرا که میگن هم بزرگ نیست، عزیزم!
هر جای دنیا بریم حادثه پیش رومونه
کاسه کوزه هاشو آخر، سر آینه میشکونه
خوب من! اینجا بمون! بذار تا همدرد بشیم
پیش هم زنده بمونیم…پیش هم زرد بشیم
میدونم خسته ای از جاده و طوفان و سراب
شهر در امن و امان نیست، یه امشبُ نخواب!