یه آدم یه دریا
یه قایق، یه آدم، کریه و سیاه
یه پارو، یه دریا
یه جایی، یه راه
یه دشنه، یه تور و یه ماهی ، یه مقدار، کاه
که می خوابه روش، با خیال گناه
یه مظلوم یه آغوش، یک بی پناه
یه چَشم و یه اشک و یه دنیا نگاه
یه بخت و یه سایه ، یه پیمانه آه
که می شینه روی ِ یه عمرِ تباه
…..
کجا رفته اون قصه های نیاز
هم اشک ها،هم قطارِ پیاز
یکی اشک تمساح، یکی کرگدن را به پوست
کجا گم شده، معنی ِ خوب ِ دوست
یه تب توی دریا، که پوشونده غم
یه شادی که رفته، به جاش مونده نم
نمی که زده، رنگِ قرمز به چَشم
خیالی که حک شد، روی پوستِ پشم
خلاصه بگم، زندگی ناخوشه
داره مردم و رو زمین می کُشه
نه اون مرگی که با کفن ساده شد
یه زنده که روز مرگِش آماده شد
می تابه خورشید رو سقفِ خدا
ولی آدما تک تک از هم جدا
روی آسمون هم نمک می زَنَن
واسه زخم دل ها کتَک می زنن
یه دریا، تو عشق، اون اولِش
زده مُهر نفرت روی پیکرِش
همه کشتی ساختن روی دریای دل
زباله می ریزن تو مأوای دل
…..
یه قایق، یه آدم ، کریه و سیاه
یه پارو یه دریا
یه جایی، یه راه
یه چَشم و یه اشک و یه دنیا نگاه
یه بخت و یه سایه ، یه پیمانه آه
همینه عزیزم،یه عمر ِ تباه