این کلیشه،جداییِ من بود

شاکی ام،از تو نه،از این چَمِدون
که تورو با خودش،به غربت بُرد
شاکی از لحظه هایِ ما با هم
که این عشقو به دامِ عادت بُرد

فِک(ر) می کردم عجیب تر باشه
روزِ پُر درد و تلخِ رفتنِ تو
خیلی ساده تو کم شدی ازمن
من اسیرِ شبِ نبودنِ تو

فک(ر) می کردم غروبِ یک جمعه
تویِ بارونِ سردِ پاییزی
تَر کنه صورتِ تورو بارون
تا نبینم که اشک می ریزی

زیر بارون کنارِ هم باشیم
تو بگی خاطراتی از دیروز
بگی از روزِ اولین دیدار
از دلِت،از نگاهِ من اون روز

بعد،با گریه حرفتو بزنی
بگی میخوام،ولی نمی تونم
بری ترکم کنی با یک بوسه
وقتی من علّتو نمیدونم

واقعیّت ولی تفاوت داشت
تویِ یک ظهرِ گرمِ مردادی
تو با لبخندی خالی از غُصه
حَلقَتو کَندی و به من دادی

بی خداحافظی درو بستی
خونه هم شوکّه شد از این رفتن
تویِ گرما،جهان زمستون شد
لحظه هام رف(ت) به سویِ یخ بستن

فصلِ سبزِ تولّدِ دنیا
آخرین فصلِ با تو بودن بود
شاید این حرف،کهنه بود،امّا
این کلیشه،جداییِ من بود!

https://www.academytaraneh.com/50263کپی شد!
744
۳۵