آشفتگی
از ترسِ لمسِ این پریشونی،توو رختخوابم غرق توو خوابم
توو خونه جز عطر لباس تو، من موندمو قرصای اعصابم!
چی از منِ آشفته جا مونده؟،جز میکسی از دیوونگی تردید؟
جز آدمی که تلخ و سرخورده،پژمردنش رو توو اتاقش دید؟
تنها صدایی که توو گوشامه،پژواک فریادم به دیواره
من دل بریدم از جهانی که،با من برادر کشتگی داره!
شکل چراغِ قرمزه حالم،در من تردد سخت ممنوعه
مثلِ یه ویروسِ بد و مهلک،آثارِ نزدیکی به من سوئه
از بعدِ ترکِ تو بده حالم،رو به زوالم رو به خاموشی
چه تلخه بازی خوردن از دستت،چه تلخه احساس فراموشی