آنالیز گرته های ترانه خیز (بخش نخست)
سلام
در مبحث پیشین(بنیان های نقد ترانه)جدول پدیدار شناسی گونه های مختلف ترانه تقدیم گردید و اینک در ادامه به آنالیز سازه ها و آرایه های هر یک از این گونه ها می پردازیم:
.
بخش نخست: پیش نیازها
الف- محرک های محیطی:
ما در طول زندگی خود پیوسته در حال تعامل با محیط هستیم… اغلبِ ما بیش از آن که بر محیط زندگی خود تأثیر بگذاریم از آن تأثیر می پذیریم…این تأثیر پذیری خواه از ناحیه دریافت بازخوردها باشد و خواه ناشی از غلبه طبیعت و جریان زندگی بر فردیت ما گاه در ما انگیزش و میل به واکنش دفاعی ایجاد می کند…در این حال احساس می کنیم که نیرویی مرموز ما را رو به جهتی از پیش نیندیشیده سوق می دهد…این سایق می تواند میل سرودن را در سرآهنگی برانگیزد.برای همراهی سرآهنگ با این سایق دو رویکرد وجود دارد:۱- من باید این ترانه را بگویم…۲- این ترانه باید سروده شود…
رویکرد اول تنها به یک راهکار محدود می شود:برداشتن قلم و کاغذ و دست به دامن خاطره ها شدن…تا سرانجام حسی دست دهد و تصویری با خود بیاورد.این تصویر از طریق رنگ آمیزی های معمول و متعارف شکلی نسبتاً مقبول پیدا می کند و آن وقت سراینده برهنه از حمام بیرون دویده،جیغ بنفش سر می دهد که: «یافتم…یافتم…!»!
اما رویکرد دوم با دو راهکار همراهی می شود: ۱- تمرکز روی حس مبهم دریافت شده و تلاش برای پیدا کردن معادل های آوایی این حس در قالب واژگان…یعنی فضای حس با چراغ واژه به تدریج روشن تر و روشن تر خواهد شد تااین که تصاویر تمام نمای مربوط به حس آشکار شوند…۲- نگهداری حس به صورت فشرده -مثلاً در قالب یک طرح یا هایکو و آونگ کردن آن از بلندی های ذهن تا لحظه ای که حس به مرز بلوغ رسیده،از سرشاخه خاستگاهش جدا شود…سراینده تا آن زمان صبورانه به انتظار خواهد نشست و گوش به زنگ کائنات(حلول ساعت صفر)خواهد بود…
ب – غلیان عواطف:
سرچشمه این دگرگونی تحولات مربوط به رشد آدمی است…و اوج آن در قلمرو بلوغ روی می دهد…این عواطف با خود خاطره ها و آن خاطره ها با خود احساسات گوناگون دارند…بنابراین کار سرودن در چنین حالتی زحمت زیادی در بر نخواهد داشت…بیش تر از آن جهت که سرآهنگ در زمینه ای منتهی به سوررآلیسم قرار می گیرد…اما فوران حس فقط مفاهیم درونی شده پیشین را به بیرون پرتاب می کند و آفرینش جدیدی روی نمی دهد. مضمون سروده غالباً اقتباسی و القایی است…و از ذهن بیدار سراینده تراوش می یابد… یعنی ذهنی سابقاً تصاویر نافذی را از منبعی بیرونی دریافت کرده و اکنون آن تصاویر از طریق کپی یا فتوشاپ در قالب ترانه ای نو بازتولید می شوند…که البته این نوع سروده ها هم در سلسله مراحل تکوین ترانه ارز ش خاص خود را دارند و می سزد که پایه های استواری برای پل های دوره های گذار تلقی شوند…و بسیار اتفاق می افتد که طبعی با بلوغ زودرس از طریق سوررآلیسم پیش تاخته به ترانه ای مستقل دست پیدا کند…و حتی این ترانه از حیث غنای تصاویر هم ارز نمونه های سطوح بالاتر(در این جا عمیق تر) باشد.
ج – اندیشه نو:
گاه حس از طریق اندیشگی وارد جریان عواطف انسان می شود…یک فکر بکر در مورد آینده و راه رسیدن به دلدار می تواند بزنگاه خیزش خلجانی ناب رقم بزند…این حس نیرومند با در پیش گرفتن یکی از مسیرهای یاد شده تا این جا، به ترانه ای تازه راه می برد…
د – ضربه های عاطفی: با حساس تر شدن طبع سراینده،زمینه دریافت ضربات عاطفی فراهم خواهد شد…طبع جوان،پس از سپری ساختن دوره ای از خوش بینی ها، به ادراک آسیب پذیری می رسد.روح پریشان، بستر خوبی برای بعثت طبع شاعری است(این بعثت می تواند دایم یا منحصر به دوران بلوغ باشد…)حساسیت طبع جریان حاصل از برخوردها و چالش ها را به سمت گیرنده های آلفا و بتای فراذهن(کانون حس بشری)هدایت می کند و کارکرد این کانون آفرینش فضاهای فنومنال و معلق میان جهان و ژرفای کیهان می باشد…
ه – زنگ ساعت صفر:
از دیدگاه روان شناسی و حتی برخی ازمذاهب شرقی،روح بشر نقاط پیوندی با رموز کائنات دارد…این نقاط در لحظات پیش بینی نشده ای به طور خودکار با کدهای خاص فعال می شوند و چشم درون را به روی اسرار وجود باز می کنند…و ما در این حال با منظره هایی رو به رو می شویم که با تمام تازگی گویی به خاطرات خودمان تعلق دارند و در زمان و مکان مبهمی آن ها را تجربه کرده ایم…اما از راه ذهن هرگز به ان ها نمی رسیم…به این لحظات اصطلاحاً«ساعت صفر»می گویند…( و به عنوان حادثه ساعتِ – اگر اشتباه نکنم -نهم ؛ هم از آن یاد شده است)گویا تمام افراد بشر چنین موقعیتی را -با درجات متفاوت- دریافت می کنند اما هنرمندان – به ویژه شاعران – بیش ترین بهره را از آن می برند…افراد عادی در چنین حالتی ناگهان منقلب شده،احساسات متفاوتی از خود بروز می دهند (بذل محبت به دیگران بدون زمینه قبلی-میل به انجام دادن کار تازه و…)
ادامه دارد