جنس شکست
یه هجوم سرخ ، از جنس سکوت ، حک شده ، رو گونه های اشک من
یه سیاه تلخ، همرنگ ِ نیاز، رج زده، هق هقُ روی چشم زن
یه گناه زرد، مثل زخم ِ باز، می زنه قیمت، بیا منو ببر
زندگی بسته برای یک نفس،واسه ِ جهنمت، هیزم بخر
یه نگاه از شرم، که رنگشُ شکست، توی دست ِ پیر ِ فقرِ سرنوشت
مگه میشه دست زد به زندگی، مگه میشه بودنُ از سر نوشت
یه لب سبزی که سوخته از دعا، برای رسیدن به یک هدف
یه خیال خوش، که گم شد توی کاه، سوزنی که رفته توی قلب دف
ضرب خوشبختی رو پوست ِ گرمِ دف، واسه بی مهری ها معنا نداشت
سوزنی که قلب از معنا گرفت، نفرتُ برای بودن، جا گذاشت
حالا تو آینهِ سردِ پنجره، خشک شده ریشه خنده توی باغ
پُر شده هرزهِ غم دور ِ درخت، چوباشم می سوزه مثل یه چراغ
می شه از نور چراغ درسی نوشت،یا واسه قناری ها شعری سرود
شعری که بپیچه توی کوچه باغ،بشوره کابوسُ توی آب ِ رود
رودی که از چشم ما جاری بشه، تلخ ِسرد ِ این گناهُ ببره
گرچه دیروز ها تو بی مهری گذشت، واسه فرداها امیدُ بخره