درد مشترک
عشقِ من ما اسیرِ یک بغضیم
من و تو دردِ مشترک داریم
گِریَمونو جهان نمی بینه
ولی توو قلبمون تَرَک داریم
فاصله دردِ عاشقانه ی ماست!
فاصله این قلم رو شاعر کرد!
این اراجیفِ خسته رو کاغذ
اشکِ خودکاره تویِ دستِ یه مرد
مردی از جنس جنگلای شمال
ساکت اما پر از جوانه ی عشق
دوری اما به گوشِ عاشقِ من
تپش قلبِ تو ترانه ی عشق
جاده راهِ من و تورو بسته
پس قراره تو از کجا برسی ؟!
این جدایی بمونه من مُردَم!
بهتره قبل از انتها برسی!
من پر از حس گریه ام امّا
وای از این بُغضِ تلخ و پست و دورو
یا من اشکم تمومه یا اینکه
خیلی راهه میونِ چشم و گلو!
ولی بارونیه هوای چشات
نمیدونم گناهِ ما چی بود
اگه تقدیرِ عشق این باشه
پس خدا حامیِ جدایی بود!