نفرت از عشق
من میخوام تنها بمونم ، توی این غروب دلگیر
و برای تو بخونم که شدم از عاشقی سیر
واسه ی یه لحظه موندن دیگه طاقتی ندارم
میخوام تلافی عشقو، رو سر تو در بیارم
از همون روز که رسیدی شب و روزم تیر و تار شد
با همه سردی و خشکیت من خزونم بی بهار شد
اینقَدَر عاشق شدم که ، کل دنیا رو ندیدم
از تو چشمای قشنگت ولی من اینو شنیدم
که میگی دوسم نداری و می خوای تنهام بذاری
به همه گرمی و عشقم تو هیچ احساسی نداری
مال من میگفتی هستی ، به جونم قسم می خوردی
وقتی که پیشت نبودم، از غریبه دل می بردی
تو لیاقت هم نداشتی برای این همه خوبی
من فقط آرزوم اینه تا ابد تنها بمونی