قناری
تووی بی نهایت راه
اوومدم با دست خالی
یه ترانه تووی چشمام
با یه آواز سفالی
با صدای یک قناری
دل من شادی به پا کرد
خستگی هام و تکووندو
من و ازخودم جدا کرد
بووی گل.طعم اقاقی
تووفضای کووچه پیچید
نووری از بالای ابرا
حال کووچه ها رو پرسید
دلم و گلخوونه کردم
تا قناری بازبخوونه
تا بدوونه یکی اینجا
واسه اوون دلنگروونه
توو نگاه دل بموونه
اینجا آشیوون بسازه
عاشق گلای تازه
دلش وجایی نبازه
اما پائیز بی بهوونه
به شب گلخوونه اوومد
انگاری صدای چیزی
مثل یک بهوونه اوومد
اوون صدا ازاوون قناری
تووی گووش من صدا کرد
برگای خشک گلا ریخت
شعرمن گریه به پا کرد
آخه ازهجووم پائیز
گلاموون بی رنگ وبوو شد
دیگه مووندن قناری
واسه من یه آرزوو شد
بعد از اوون تنهای تنهام
تووی بی نهایت راه
پر امید و پر ترانه
می شینم منتظر ماه..
دی ماه۱۳۸۱