موج و بابا
تن بابام ، انباره مهماته
تو ذهنش خاطرات تلخ و شیرینه
تو خوابش میگه ” یاسر ” بعد می خنده !
می گه ، هم سنگراشو خواب می بینه
می گه ترکش ، مث خونه تو رگهاش
می گه ، قلبش شبا از درد می گیره
می گم بابا یه کاری کن جوونیت
می گه بابای عاشق مرد می میره
همیشه مادرم می ترسه وقتی
میون فیلم جنگی ما بخندیم !
میگه دستوره بابا که بخوابه
باید در هارو آروم تر ببندیم
می گن موجی هواشو زیرو رو کرد
به خونه میگه سنگر ، فکر جنگه
همه ش فک می کنه دشمن تو خونه س
به زیر بالشش همیشه سنگه
می گه از جنگه بیزاره همیشه !
که امروزش شده هم بستره درد
می گه یک ثانیه جنگم نکرده
فقط از غیرت بابا دفاع کرد
همیشه مادرم می ترسه وقتی
میون فیلم جنگی ما بخندیم !
میگه دستوره بابا که بخوابه
باید در هارو آروم تر ببندیم