قدم بزن (!!)
قدم بزن صدای پات شبو گریزون میکنه!
عقربه های ساعتو به خواب مهمون میکنه..
قدم بزن تا غربتو بدی به دستِ جاده ها
پس بزنی دست غمو از رو تن پیاده ها..
هر قدمِت تو شبِ من ، چراغیه که روشنه
خورشید من طلوع کن از پهنهی این روزنه
پشت هر گریه شکستم
از کمینِ مرگ گفتم
از تـنِ زخمیِ بادو
بوسهی تگرگ گفتم
تو این اسارتِ قفس جا واسه ما شدن کمه
هر واژه شعرم حسرته ، هر ثانیه جهنمه
نذار بمـونـم تا ابد تـنسـوزِ آخـریـن نگاه
بدون تو هر وجبِِ جاده میشه یه کوره راه
خسته نشو که هر قدم نبضِ یه فریاد منه
نباید از دوری تو این منِ خسته بشکنه..
پشت هر گریه شکستم
از کمینِ مرگ گفتم
از تـنِ زخمیِ بادو
بوسهی تگرگ گفتم
………………..
سلام دوستان، فقط خواستم به وسیله ی این پانوشت از عزیزانی که در هر روز بنده رو به نقد ترانه هاشون دعوت میکنند به خاطر لطفی که دارند تشکر کنم و عذرخواهی کنم بابت اینکه متاسفانه با زمان کمی که قادرم در آکادمی باشم امکان مکتوب کردن بسیاری از نظرهام رو ندارم و البته گاهی هم حرف خاصی برای گفتن.. که مسلما اینها به معنیِ نخواندن ترانه های دوستان خوبم و بی تفاوت بودن نسبت به دعوت ها نیست، بسیاری از کارها رو دنبال میکنم بخصوص عزیزانی که بزرگوارانه دعوت میکنند و تعدادی از دوستان که شخصا به کارهاشون علاقه دارم. این ترانه اولین سروده ی من در سال ۹۲ بود.
.