آشویتس ( Ashwitz)
قطارمون که ایستاد
یهو شدیم هراسون
تابلوی کمپ آشویتس
دیدیم جلو چشمامون
چه با غرور می رقصید
پرچم سرخ نازی
آلمانی ها گرفتن
دنیامونو به بازی
ما رو دو دسته کردن
یه دستمون واسه کار
یه عده هم واسه مرگ
گروه پیر و بیمار
سهم ما بیگاری شد
تو اون روزای برفی
نه وعده ی غذا بود
نه حتی جای حرفی
به افتخار پیشوا
همش درود می گفتن
تو گور دسته جمعی
آدما رو می کشتن
نداشتن انسانیت
نه پیشمون خدا بود
حساب ما از آدم
به چشماشون جدا بود
دود می یومد بیرون از …
کوره ی آدم سوزی
فراتر از رویا بود
آزادیمون یه روزی
( گفتن اگه نباشین
دنیا می شه قشنگتر
چون ما نژاد پستیم
اونا نژاد برتر )
ما اهل جنگ نبودیم
کاری به جنگ نداشتیم
میون مزرعمون
بذرامونو می کاشتیم
دنیا تو مشتشون بود
ما واسشون یه برده
نمی دونستن ورق
یه روزی برمی گرده
این جنگ لعنتی رو
شاید یه روز ببازن
مجبور بشن دنیای …
دشمنارو بسازن
مفهوم این زندگی
بجز برادری نیس
پول و نژاد و قدرت
دلیل برتری نیس