قحطی چراغ
مونده روی گردن درخت پیر
ردّ دندونای چرک و زرد باد
می دوئن برگا ولی نمی رسن
تو مسیر خستگی به گرد باد
پیر باغبون باغ آرزو
تو سیاهی ؛ توی قحطیِ چراغ
نفسای آخرش رو می کشه
توی یه اتاق خشتی تهِ باغ
اگه باغبون بمیره، بهارا
کی میاد ناز درختُ می کشه؟!
کی به جای ریشه ها،زمستونا
سختی روزای سختُ می کشه
کیه اون که جای باغبون پیر
شب ظلمتُ به آتیش می کشه؟
علف هرزُ با پا پس می زنه
گل و میوه رو با دس پیش می کشه؟
کسی باور نمی کرد یه روز کسی
که می خواس به خاک مرده جون بده
یه روز از همین روزا از روی خاک
یکی نیس جنازه شُ تکون بده