قتل
از آب،ماهی رو گرفتم من
حتی زمانی آب هم گِل شد!
گاهی برای سبقت از مردم
باید به سمت راست مایل شد!
شب رو کنار کی سحر کردی؟
چه زخم هایی که ازت خوردم
واسه فرار از فکر آلوده
ده بار ساعت رو عقب بردم!
فنجون قهوه،میز،ضبطِ صوت
آیینه،تخت،ساعتِ روو دیوار
تنهاییمو یادآوری میکرد
من باز هم تنها شدم انگار
هی از خودم میپرسم اون چی شد؟
نه،اون خیانت رو نمیفهمه
حتی نمیفهمه دوسِش دارم
معنیِ عادت رو نمی فهمه
دیوار های شهر میلرزید
تا شونه هام،هم رازشون میشد
چشمایه من توو حالتِ گریه
حتی زمانی غرق خون میشد
من قتل رو انگیزه میبینم
تا از دو رویی دست برداری
لبخند روو لبهاتو میبینم
وقتی توو دستش دست میذاری
با دیدنش ساکت نمیشینم
وقتی توو قلبت جامو میگیره
خون را میوفته تووی بحثی که
پای غرور مرد درگیره
حالا جنازش روی دستامه
حالا تقاص کارشو پس داد
مردم به چشمِ قتل میبینن
وقتی که اون روی زمین افتاد
از حکم قاضی من نمیترسم
حتی اگه اعدام واجب شه!
ترسم از اینه بعد مرگ من
دزدِ محله باز کاسب شه!
بعد از تو من یکبار میمیرم
اما تو بعد از من گرفتاری
وجدان تو ساکت نمی مونه
هر روز ده ها بار روو داری