قصه ی پنج شنبه
قصه ی پنج شنبها / غروبا/ گل سفید/ قصه ی سنگ سیاه
توی راه بی عبور/ قدمای راهیم/ انتظار واهیم
که شاید یه روز بیاد
آدمکها همشون/ دل واست می سوزونن
تو مسیر ردپات/ گل واست می پاشونن
انگاری گوشِت کره /یا از این حرفا پره
اشک سربی که میفته از چش عروسکا انگاری نمی بینی
انگاری چیشات کوره/ یا که پر ز باور ِ
شایدم حیرون نوری/ که می تاب از مسیر خاور ِ
بعد رفتنت ببین راست واست ال می کنن
چپ واست بل می کنن
چه جوری تو سرشون گل می کنن
آه جانسوز از ته دل می کنن
سوگ و ماتم تا روز چهل می کنن
یه روزی یاد توهم از ذهنشون ول می کنن
چه جوری رو خودشون اسم خوشبخت می ذارن
بجای اسم تو یک واژه ی بدبخت می ذارن
شایدم بیشترشون خیلی قبل ها مرده اند
بی جهت فکر می کنن زندگی رو برده اند