نقاب
آسمون سرد و زمین نم، دلم از هوا گرفته
بغض سنگین سکوتش صدا مو ازم گرفته
شاهدی پشت نقابه
نیم رخ صورتش هر شب روی دیوار اتاقه
دست احساس من امشب بین دیوار و چراغ
آدمک نخند عزیز دنیا آخر نداره
دل آدما دیگه اینو باور نداره
هرکجا که خاک سردش زیر پات نفس کشید
گور همزاد منه که یه روز سرد و بد
از زمونه پر کشید
دستای بسته ی من، بغلش قفس کشید
میون حصاری که از سر هوس کشید
دست سرد آسمون رو تن زمین نشسته
مژه های خیس باد لب بوم کمین نشسته
حتی پولک ستاره روی سقف شهرمون نگین نبسته
شب عاشق کشون
شب یک نفر به جنگ یکصد قشون
توی این شبا که روح آدما
بدجوری قبضه ی دست بارون
پشت شیشه ی اتاق بچه ها
شبه مات و سیاه شیطون
تموم سهم تو از خاک گرد پشت شیشه ی
عشق شیرینت ببین چهار تا سنگ و تیشه ی
دست احساس زمین توی قلب آدماس
دلا شون اما پراز ترس پشت میله هاس
شاهد پشت نقاب مرد قرن توو من
شیطو ن بچه گی شون جا مونده توقاب تن
گور همزاد منو، دست مجروح زمین
هوای ابری و سرد، خاک پشت پنجره
نفس برفی و بد، صدای بی حنجره
دونه ی گرد تگرگ ،آسمون پر عقاب
خالی دستای من شاهدم پشت نقاب