منو از مرگ برگردون
ازین بی خوابی تکرار
تا آغوشت یه دیواره
باید چشم شبو ترسوند
از اشکایی که می باره
دل بی طاقت مهتاب
از احساس دلم خونه
واسه دل پرسه های من
کی اسم شب رو می دونه؟
کدوم بی رنگی مطلق
هنوز تو سایه می خوادت
که تو خیال هرروزم
به دست غصه می دادت؟
بیا پایانو آسون کن
به این کابوس تنهایی
تو این تک لحظه ی “اندوه”
بشو آغاز رویایی
من از دست زمین خسته م
من از دست زمان ، گریون
پناهم شو تو ویرونی
منو از مرگ برگردون