درد نداری
دردِ نداری
رفتی با چشم انتظاری چه کنم
رفتی با دل بیقراری چه کنم
از تو هر جا میرسم خاطره هست
حالا با اون یادگاری چه کنم
که زدی رو قلبِ خسته و تنم
حالا با اون ضخم کاری چه کنم
اومدی پادِشَه زمین شدم
حالا با دردِ نداری چه کنم
با تو خوش بود دلِ بی طاقتِ من
حالا با گریه و زاری چه کنم
اومدی پاک بکنی اشکِ منا
حالا با اشکای جاری چه کنم