زندگی تکراری
با سلام خدمت دوستان عزیز…این ترانه کاملا متفاوت با ترانه های قبلیمه…..یه تجربه جدید…تو قید قافیه و این جور چیزا نیستم
هر روز میدُوم این طرف ان طرف
خسته ام از این زندگی بی هدف
هر روز فکرم به هیچ مشغوله
هر روز منم و این شهر و این کوله
هر روز صد مرتبه بد تر از دیروز
دیروز صد مرتبه لاش تر از امروز
تا کی به این بازی ادامه باید داد
دنیا تمام خوبی هات از چِشَم افتاد
بی حرف و حدیث سر اصل مطلبم
حالم بده…. یا شایدم خودم بدم
انگیزه در دلم ندارد هیچ سویی
رگ های موندنم نازکتر از مویی
موهای دختر های زیبارو
که یک نفر داد میزند….بگذارش تو
یا ان لبان سفید سرخ شده با ماتیک
یا اخلاق نیک و پندار نیک و رفتار نیک
هیچ کدام به من دلخوشی نمی دهد
ونه ترس….. جرات خود کشی نمی دهد
هر روز صد فاجعه می افتد در شهر
هر روز اشتی میکنند مردم بعد از قهر
من مانده ام چطور خسته نمی شوند
از این زندگی تکراری و تلخ مثل زهر
شاید منم تافته جدا بافته
شاید منم انکه باید نبود
مردم این زندگی مال شما
شما باشید و این زندگی کبود