بی تو
حال و روز مزخرفی دارم زندگی با گروهی از ارواح
شعر گفتن به لهجه ی ابلیس عشق بازی به شیوه اشباح
دست تو با خیانتت رو شد چشمهات و به روی من بستی
مثل یک مرد عاشقت بودم مثل مردی که عاشقش هستی
سرکشی می کنم علیه خودم با تنش ،اضطراب با سختی
از خودم انتقام می گیرم با تظاهر به اینکه خوشبختی
روزها ،لحظه ها جهنمین خستم از های و هوی آدم ها
خسته از اشتباه ،از تکرار ازمن بی کس از من تنها…
بی تو از خودکشی گریزی نیست زندگیم و به مرگ می بازم
طعم حلوای تلخ می گیرم از خودم سنگ قبر می سازم..