نارفیق
نارفیق چشماتو بستی رو به این حقایق تلخ
نارفیق رفیق نبودی حالا باز چشماتو بستی
نارفیق تمام راه رو با پای پیاده رفتم
عشقو چشمامو فروختم تا یه وقت من کم نزارم
نارفیق چشماتو وا کن بگو که تو کم گذاشتی
بگو که قانع نبودی بگو که دوسم نداشتی
نارفیق بزار بگم من داستان داد گاه عشقو
دادگاهی که محکوماش نارفیق اند نارفیق
نارفیق تو دادگا هیمو قاضی داره حکمو میده
محکوم دادگاه توی یو تو قاضی داره حکمو میده
نارفیق ستاره هارو از قبل خبر میکردی
شک و گریه هامو توی شب جاری میکردی
نارفیق ستاره ها هم علیه تو حکوم میدن
نارفیق نمی دونی که ستاره ها هم شبا اشکامو می دیدن
نارفیق دلم میخواد باز من بهت کمک میکردم
اما دیگه کم اوردم میتونی شاهد بیاری
نارفیق این همه شاهد برای قاضی اوردی
قاضی داره حکوم میده چرا باز محکوم توی تو
نارفیق این همه زحمت به پای تو من کشیدم
اما تو چشماتو بستی رفتی و تنهام گذاشتی
اقای قاضی منم من محکوم داد گاهه عشقو
درسته محکوم اونه اون اما من تاوانو میدم
دیگه دست بندو بیارین بزارین تنها بمونم
بزارید روزی یک بار من به حال خودم بگریم
نارفیق ملاقاتی ندارم چرا اینجا سوت و کوره
نارفیق حتما میدونی که دارم هردم میمیرم
نارفیق تو زندونم من هوای زندوناسرده
نارفیق دارم میپوسم اما میبینم که شادی
نارفیق دیگه تموم شد عهده بین منو حرفات
نارفیق دیگه میرم من اینجا خیلی .خیلی سرده