با تو دوباره عاشق
اومدی تازه کنی عشق قدیمو
اومدی نور و برام هدیه بیاری
اومدی با اون چشای ناز و معصوم
منو وقت گریه هام تنها نذاری
اومدی پُر کنی از هوای بارون
تن زخمی و کویر گونه هامو
اومدی با اون صدای مهربونت
زیر لب بخونی عاشقونه هامو
من اسیر شب سرد قصه بودم
تو رهام کردی ودادی دست خورشید
دست خسته مو گرفتی عاشقونه
منو آشتی دادی با واژه ی امید
با تو انتهای شب طلوع تازه س
اومدی پر از سحر شه تار و پودم
من برات همین یه جمله رو نوشتم:
تورسیدی وقتی من چیزی نبودم
منو از شبای ویرونی جدا کن
که دارم تو خواب تنهایی میمیرم
این ترانه با حضور تو قشنگه
با تو عاشق شدنو از سر میگیرم…