حادثه
ایستادم اینجا وسط ِخیابون
چراغ قرمز ِ و تو رد می شی
نگاه من مثلِ بارون باهاته
دوباره بی تفاوتی بد می شی
چشام و می بندم هنوز یادمه
من و تو کلِ راه و می خندیدیم
دستای ما توی جیبامون نبود
چون احتیاج هَمُ می فهمیدیم
عطر تو دود ماشینا رو می برد:
آلاچیق ِبهاری توو ترافیک…
نور تو این خیابون و فتح کرد
می درخشیدن کوچه های تاریک
هنوزم اینجام وسط ِ خیابون
با دستای یخ زده توی جیبام
چراغ سبز و بوق و اشکای من
نمی ترسم…نمی ترسم… من اینجام
هنوزم اینجام وسط خیابون
دستای اشک روی چشای منه
کاری که تو شروع کردی تمومه
توو صفحه ی حوادث جای منه…