پارادوکس
دردتم مثه خودت پرِ پارادوکسه
از چیزایی که ناراحتی درد داری
یا که از دستِ درد هات ناراحتی
که باعث میشه فک کنی خُلی بیماری!
ناراحتی از دیدنِ بچه ی کار و
دردُ توو چشمای خسته ش میخونی
اونم از رحمِت سواستفاده میکنه
ولی تو کمک میدی با اینکه میدونی
دردت میاد ازین همه دردِ زیادی
اما فقط مینویسی و لال میشی
مینویسی که تو باید فریاد بزنی
تهش مثِ “نقشه ت” ساکتی عینِ “پیشی”
پارادوکس ِ روحت مثه دردت عجیبه
ناراحتی که چرا “شاد نمیشم من”؟!
میخوای جلوی گندُ بگیری میسازیش
عینِ اونی که توو کوه داد زد بهمن!
دردتم مثه خودت پرِ پارادوکسه
از چیزایی که ناراحتی درد داری
یا که از دستِ درد هات ناراحتی
که باعث میشه فک کنی خُلی بیماری!
مهدی کامرانی