باغی که می سوزه
منُ این جام خالیُ خیال خام لیلی ها
منُ شوق «اگر با من نبودش هیچ میلی» ها
منُ و این قصّۀ ناگفته و بی همزبونی ها
منُ و تنهاییامُ غصّه هامُ لالمونی ها
منُ بارونی چشماتُ و وقتی تلخ می خندی
منُ هربار من دل میدمُ و تو دل نمی بندی
منُ تشویشِ هرروزه
من و باغی که می سوزه
منُ روزی که تاریکه
منُ مرگی که نزدیکه
منُ این دل که پنهون می کنم دلواپسیمُ توش
منُ چاهی که می گریم شبای بی کسیمُ توش
منُ کوهِ خیالم روی دوش زیرسیگاری
منُ زخمای قرمز رو تن تقویم دیواری
منُ تا بوق سگ تو کوچه های خستگی، پرسه
منُ شب که از اون روی سگ خورشید می ترسه
منُ تشویشِ هرروزه
من و باغی که می سوزه
منُ روزی که تاریکه
منُ مرگی که نزدیکه
منُ گیجی،منُ از خستگی بردار و خوبم کن
منُ گرد و غبار خستگی ها، رفتُ روبم کن
منُ بارونی دلشوره و چتری برایم باش
منُ این کوچه و تا آخر خط پابه پایم باش
منُ بوی هنوزِ دامنت از شب که رد میشی
منُ یاد خیال خوب تو وقتی که بد میشی
منُ تشویش هر روزه منُ باغی که می سوزه
منُ روزی که تاریکه منُ مرگی که نزدیکه