باغِ خاموش
رو درختِ پیرِ انجیر دیگه گنجیشک نمیشینه
تک درختِ خشکِ این باغ خوابِ آبادی میبینه
زخمه شلاقِ زمستون رو تنِ عریونه باغه
مرگ گلها روی قلبش تا ابد مثِ(ل) یه داغه
سوزِ سرمای شبونه بغض ابرا رو شکسته
رو تنِ عریونِ این باغ برفِ تنهایی نشسته
یادگارِ فصلِ سرما مرگِ معنی داره باغه
آخرین کابوسِ این باغ خنده ی تلخِ کلاغه
شب همیشه موندگاره اینجا که مرده سپیده
باغِ ما جای سکوت و ترس و ارواحِ پلیده
همه ی درختا خوابن وقتی درد اینجا بیداره
دردِ باغِ قصه ی ما ریشه تو بیداری داره
وقتی که تحملِ باغ از سکوت شب سر اومد
یه دفه کابوسِ وحشت از سیاهیا دراومد
تنه ی درختا قطع شد وقتی که تبر بلند شد
بهمن خاموشی و درد راهیه ماهِ اسفند شد
همه جا پیچید صدای گریه و فریاد وناله
خاک خشک و تشنه ی باغ رنگی شد از خونِ لاله
لاشه ی بهارو اون شب درختا به دوش کشیدن
تو سکوتِ سردِ این باغ رنگ ِخورشیدو ندیدن
هر چی سرما ی زمستون سبزیه باغو بگیره
رویشِ جوونه تو باغ تا همیشه ناگزیره
یه روزی بهارِ امید میشکفه تو این زمستون
بجای تنه ی انجیر سبز میشه درختِ زیتون