اتاق تنهایی
از تمام دوستا و استادای گلم بخاطر همراهیاشون تشکر میکنم
و اتاق تنهاییامو باهاشون قسمت میکنم
امیدوارم خوشتون بیاد
کار دلو ببین دوباره گم شد
تو جاده های خسته ی شب و روز
با اینکه هیچکی فکرشم نمیکرد
روونه شد سمت یه راه مرموز
توی اتاقش یه دونه پنجره
رو به افق های خوشِ خیالی
یه قاب عکس مبهم و عجیبم
وصله رو دیوارِ همون حوالی
شبای روشن و روزای ابری
تاریکی اشک و گلایه ی سرد
دوخته نگاهش به غروب خورشید
پنهونه غم با خنده ی تلخ مرد
گلای تو باغچه همه میفهمن
مشکل پژمردگی دلا رو
آفتاب مهربونی که نتابه
حس میکنی سردی این شبا رو
تصویر تاریکِ تو قابِ چوبی
نشون میده غریبیِ یه مردُ
نوری که از پنجره روش میتابه
میپوشونه این انعکاس دردُ
اتاق تنهایی یه جور سوالِ
که خود به خود مشخصه جوابش
یه حس خیلی خلوت و قشنگِ
که وقت تنهایی میاد به خوابش
:)به جای تعریف نقد کنید . اینجوری بهتره:)