صبح فردا

آخ اگه امشب صبح بشه فردا بیاد
قیر شب آب بشه آفتاب در بیاد
روو تن خشک زمین تر بشه بارون بزنه
دست گرما در بیاد تو سر سرما بزنه
آخ اگه امشب صبح بشه
دوباره قلب زمین میشکفه دونه دریماد
دوباره عطر اقاقی توی کوچه در میاد
نفس پاک شقایق توی صحرا می پیچه
بوی عطر گل گندم سر سفره میپیچه
آخ اگه امشب صبح بشه
دست من تو دست تو بی دلهره
فارغ از ترس خدا بی همهمه
فارغ از زمزه های آخرت
بی خیال از ترس چوبای فلک
رو تن آبی آسمون یه خورشید میکشیم
بی حجاب و روسری عریون عریون میکشیم
نقاب ور میکشیم از روی دلمرده شب
شب و آزاد می کنیم از توی چنگالای تب
رو تن سفید کاغذ عکسی از دل می کشیم
یه دل پاک ونجیب بی ترکش و خون میکشیم
زنجیری به دست پانمیکشیم
مردا ر روسر دار نمیکشیم
واسه یه لقمهء نون جادو جمبل نمگیم
واسه یه سکه بیشتر به کسی زور نمیگیم
عکس هیچ پرنده ای رو تو قفس نمیکشیم
جای خار رو تن سیم گلای سوسن میکشیم
این جا اون میکشیم نفسی از سر نو بی چتر تو بارون میکشیم
بعدشم که صبح اومد میشینیم و زار میزنیم
حرفای صد تا یه غاز واسه مسائل میزنیم
میخوریم حسرت و از دیروز میگیم
واسه دلخوشکنکم شده کلی دروغ می گیم
تا دوباره کهنه شد حرفای نو
میشینیم به فکرحرف نو می شیم
آخ اگه امشب صبح بشه که شدو رفت
صبحم اومدآخرش شب شدو رفت.

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/3075کپی شد!
868
۷