پس کوچه ها
چقد جای خالیتو حس می کنم
چقد با نبودم کنار اومدی !!
چقد سخت می شه فراموش کرد
با من کوچه ها رو قدم می زدی
تو از وقتی رفتی همین کوچه ها
دارن توی ذهنم قدم می زنن
یه مشت خاطرات مچاله شده
شبا همدم گریه های منن
به قدری حواسم به تو پرته که
می ترسم تو پس کوچه ها گم بشه
شبا خاطراتت رو بی خوابیام
با دستای گرمش پتو می کشه
خلاصه شدم توی این زندگی
به یه صندلی دم پنجره
اتاقم پر از گریه های منه
داره سیل احساسمو می بره
هنوز جای خالیتو حس می کنم
هنوزم مچم نبض داره ولی
نباشی حواسم به دنیام نیست
نباشی یه مرده م رو این صندلی