خودم میرم
بازم بارون میاد امشب
هوای خونه غمگینه
دلم دستِ خودم نیستُ
غمِ دوری چه سنگینه
نشستی تا دمِ آخر
فقط خواستی که عاشق شم
من و رسوا کنی ؟ خوب چی !
می خواستی مردی لایق شم ؟
تو رفتی و حالا امروز
من از این فاصله ابرم
تمومِ لحظه هام با اشک
شده لبریزِ تو صبرم
چشام خیسِ از احساست
به این بی رحمی حسّاسم
خودت رفتی که برگردی
نمی سوزه دلت واسم ؟
تو رفتی با غمِ بارون
من و این پنجره موندیم
تو این روزای وانفسا
چه شعرایی رو ما خوندیم
حالا چن سالِ که رفتی
من از این خونه دلگیرم
نخواستی باشی با قلبم
نیا تو ، من خودم میرم