پری دریایی کوچک من
تو هم به خواب تماشایی من دعوتی امشب،
پری دریایی واژه های دست به عصا
تو هم شبیه ترانه های عریان منی در موج،
غریبۀ کوچک جزیره و ساحل تنهایی ها
تو که اسیر هزار غمزه دریای مجنون نبودی،
به من بگو چطور میشه از قفس گریخت
بگو چطور میشه کنار این مرداب پست فطرت،
برای ساحل تماشایی دریای تو اشک نریخت
تو هم نشین ستاره ها و عروسهای دریایی بودی،
پری دریایی معصوم اقیانوسهای نا آرام
بگو چطور میشه از تو گفت و از تو شنید،
در این هوای طوفانی اتفاقهای بی هنگام
من از سونامی بی عاطفه دلگیر نیستم به خدا،
که تا ساحل رویایی تو مرا با خود برد
من از ویرانی خانه های ساحلی نگران شدم،
که تمام منظره های دریا با آن مرد
پری دریایی تنها و بی کس این دریای بی احساس،
کجایی که با تمام فانوسها تو را نشان دهم
کجایی که تمام ستاره های قطبی را اجیر کنم،
برای تو به تمام ثانیه های بی رمق امان دهم
تو از کدام سرزمین آمدی که من نمیدانم این،
خلق و خوی تو شبیه کدام فرشته مینمود
که من نمیدانم به جای سلام به تو باید چه گفت،
نمیدانم خدا کدام روز تورا خودش سرشته بود
پری دریایی من به یاد تو تمام روزهایم رفتند،
تو نیامدی و من با یادت زنده بودم تنها
چرا آمدی که تمام موهای مرا سفید کردی،
آمدی که دیگر دلیلی برای زندگی ندارم حالا