زیر چشمام چرا سایه های تنهایی باشه
کی می شه عاشق چشمای خمار من بشی …!؟
نمی شه واسه ی من – تو از ته دل بمیری
روی سقف کاغذیم نم نم بارون می زنه
کم نمونده که غزلهاتو ازم پس بگیری
کم نمونده که تمام زندگیم تبا بشه
چرا باید شب و روزم ندونم کاری باشه
کی می شه فصل بهارو واسم آفتابی کنی ……..؟
دلم از تموم غصه های شب عاری باشه
یه دفه عشق حقیقی رو بهم نشون بدی
توی چشمای قشنگت آسمون آبی باشه
غم کمش واسم زیاده غمامو جارو کنی
زیر چشمام چرا سایه های بی خوابی باشه
واژه ها می خوان بگن یواشکی دوسم داری
اما باورم نمی شه تو می خوای قاطی کنی
خدایی اس مسات اینو دارن داد می زنن
رفتارت پس سر هم داره هی عوض می شه
دلم اینروزا می گه با یکی دیگه طرفی –
داد بزن به من بگو نقش تو کی عوض می شه ……!؟
سید مهدی نژادهاشمی