من و تو …
وقتی تو نگاه آخر اولین بغضت و دیدیم
وقتی از کاسهءآب طعم غربت و چشیدم
گفتم ای دنیا بسوزی ریشهء سبزم و سوختی
دنبال خوشیت می گشتم اما تو فردامو سوختی
من نبودم که ببینم سیل اشکات روی گونه های نازت داره غوغا می کنه
همنشینی میون اون همه آشنا مثل هوای مصموم داره خفت میکنه
تو نبودی که ببینی تن قیر اندود جاده بادلم چی کار کرد
مقصد بی انتهاو کوره راه بی نشونه با تنم چی کار کرد
ما نبودیم که ببینیم لحظه ها باعمرمون چی می کنن
مثل موریانه خوردن دلامون و با تنای کاغذی چی میکنن
در عوض بودیم و دیدیم عمرمون تو حسرت دیدار سوخت
زندگی تموم شد و عوض شد و خاطره بی تکرار سوخت