فصل کرگدن
یه مسیر نامشخص رو به رو
یه نبرد نا برابر تو سکوت
یه مسافر؛ یه غریبه؛ یه اسیر
توی بند آخر شعر سقوط
توی این بیراهه های در به در
کنج غربت؛ توی جنگ تن به تن
حتی تو قحطی خاک و سرزمین
گرمی آغوش تو یعنی وطن
دیگه هویتمو قلم زدن
تا بهم تاریکی رو نشون بدن
از مسیر خستگی ها میگذرم
مثل فصل آخر یه کرگدن!!
تو گرفتاری توو دریای غمت
من میام به تو دوباره جون بدم
همه ی فاصله ها رو میشکنم
تا که ساحلو به تو نشون بدم
توی تبعید نگاه سرد تو
از تموم خاطراتت رد شدم
پشت پا زدم به دلواپسی هات
دیگه بی تو بودنو بلد شدم
دیگه هویتمو قلم زدن
تا بهم تاریکی رو نشون بدن
از مسیر خستگی ها میگذرم
مثل فصل آخر یه کرگدن