بغض
من از اون خونۀ آروم…چیزی یادم نمی مونه
جز صدای خستۀ باد…از یه نجوای شبونه
بغض زندونی تو شعرام…میشکنه تو قاب خنده
تلخه خنده م ولی راه ِ …ریختن اشک ُ می بنده
خاطرات بی نشون…گریه های بی امون…میکشه ما رو به روزای جنون
قلب سخت روزگار…عشقای دیوونه وار…نمیذاره واسه م آروم و قرار
گونه هام طاقت وزن ِ …اشک دوری ُ ندارن
بگو خاطرات زخمی…عطر خونه رو بیارن
دلم از این بی قراری…کنج این قفس می میره
یکی میگه بغضُ بشکن…تا دلت آروم بگیره