چهارتافصل پاییز
اگه دستی به دست من ، بده احساس خوشبختی
گمونم اون تویی و بس، تو این دوران جون سختی
توقلبت می تپه بی من ولی من بی تو کی زنده م؟
گذشته لعنتم کرده ، وهم مطرود آینده م.
بذار از کوچه عشقت شبیه یک گدای پیر
برم از شهر دلگیر نفس های پراز تزویر
بذار این آخرین قطره از اون اقیانوس عشقت
بشه دریا بگردم من توی اون فانوس عشقت
هنوز از خاطرات ما پر افسانه می ریزه
تو تقویم دلای ما چهارتا فصل پاییزه