جوونی
باز “یکی بـــود یکی نبود”تموم شد
قصه ی ما جـــوونی بود حروم شد
جوون بودیم جوونیمون هم گذشت
رو چهرمـــون غبـــار پیری نشست
سنی نــــداریم انگاری پیــر شدیم
حالا دیگــــه ما هم زمینگیر شدیم
چی شد سیــــاهی موهامون؟چی شد؟
چی شد صدای خنده هامون؟ چی شد؟
کمــــر چرا شــــکستـــــه دولا شده؟
غصه چـــــرا تو قــــلب ما جــــا شده؟
چقــــــد آخه شکسته تـــر خسته تر؟
چشم چــــرا تــــر شــــده یا گونه تر؟
جوون بودیــــم جوونیمون هم گذشت
رفت و دیــــگه این طـــرفا بر نــگشت
خوش بود دلامون که همه مرد بودیم
دشمن سخت غصــــــه و درد بودیم
اما مــــارو “درد” اومـــد و زد زمیــــن
غصــــه توی پیــری نشسته کمیـــن
***
شیشه ی غم رو چجوری بشکنم
منی کـه پائیــــزیـــه روح و تنــــــم…