پرنده بی پرنده!
آره، این منم دارم پر میزنم…اما باور نکن این منظره رو
پرای خونی تماشا ندارن…بی جهت خسته نکن پنجره رو
خسته از دورنگی زمینیا…پرسه گرد آسمونم این روزا
هی از این شاخه به اون شاخه بپر!…دنبال یه لقمه نونم این روزا
این روزا واسه عبور از حادثه…لحظه هامو دو تا یکی میگذرم
تا میام دونه بچینم از زمین…سایه ی شب میشینه روی سرم
دوباره شب،دوباره خواب بزرگ…اما من بدجوری خوابم نمیاد
دستای خالی من یه کابوسه…این که دیدنش دیگه خواب نمیخواد
گم میشم تو کوچه های شبزده…هر چی بغض کهنه باشه میخرم!
من باید گریه کنم، سبک بشم…تا بتونم فردا از نو بپرم
آدما با شک بهم زل میزنن…باز یکی خوابشونو به هم زده
باز یه بارونی…چ چک، چک چ چ چک…ذهن مردابشونو به هم زده
آدما پرندگیتو دوس دارن…اما وقتی اهلی قفس باشی
آدما نشونه میرن دلتو…اگه از خواب بزرگشون پاشی
زخمی و در به در و بی آشیون…حتی یادم نمیاد خونه کجاس
توی بن بست خودم کز میکنم…کی منو اینجوری ویرونه میخواس؟
#
به چی زل زدی کنار پنجره؟…یه پرنده تو هوا پر میزنه؟
آره اونجا یه پرنده س تو هوا…اما پر نه، داره پرپر میزنه