تنهایی

تو هر ترانه بی کسم با هر غزل پر از غمم

صدا رو هر نت میزارم بازم گریه ی ممتدم

غم حضور بی کسی تو تار و پود و ریشمه

پوچی دردناک وجود آیین و دین و کیشمه

سکوت سرد سایه ها هجوم وهم و وسوسه

چشام میخواد داد بزنه تو دنیا خیلی بیکسه

خودم بیزارم از خودم میخوام برم پر بزنم

هر لحظه وسوسه میشم وجودمو خط بزنم

آدم که تنها بمونه یه روزی دیوونه میشه

یه دم میخنده الکی یا با خودش حرف می زنه

قهوه و سیگار و سکوت مهمون دائم منند

همیشه با منن ولی اصلا حرفی نمی زنند

میخوام یکی باشه بگه یه روز غمم تموم میشه

بی کسی ترانه هام میمیره نیمه جون میشه

اگه باشه یه هم نفس بودن رو میکنم شروع

اما دریغ از یه نفس امید بودن طلوع

تو حسرت بارون و نور دیگه دارم یخ می زنم

یه کم جرات میخواد فقط.امروز میخوام دل بکنم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/1661کپی شد!
901
۵