آلزایمر
فراموشت کنم شاید بشه بازم سرِ پاشم
از هرچی یادت همراشه میخوام دیگه جدا باشم
نمی دونم که چند ساله تحمل کردم این دردو
تحمل کردم هر لحظه مدام این عشق نامردو
باید تکلیف احساسم با عشق تو مشخص شه
دلم رو پس بده تا از حضور تو مرخص شه
اگه این قائله بی من واست ختم به خیر میشه
بدون دل کندن این روزا واسم آسون تر از پیشه
گذشتن لحظه هایی که دلت جونش رو پام میزاشت
گذشتن،چون که احساست به من تاریخ مصرف داشت
دارم یخ میزنم بس که دلت نسبت به من سرده
چقدر تاریکه دنیامون،چشات خورشید و گم کرده
تو بی من راحتی،باشه،من از دنیای تو میرم
من آلزایمر می گیرم تا،نشه یاد تو زنجیرم
از این لحظه فراموشی،فراموشی و خاموشم
نمی خوام خاطرت هیچ وقت بشه دیگه هم آغوشم