جنگ…
خسته ایم از کنار هم بودن،زندگیمون جزام غم داره
رو دلامون نشسه کوه نمک،قلبمون یک خراش کم داره
تختمون شده شبیه یک مسلخ،جای دستاته روی گردن من
جای دستامه روی صورت تو،زندگیمون شده شبیه جنگیدن
خونه مث یه غار تاریکه ، عصر یخ شده دوباره چشمامون
کارمون شده نقاب پوشیدن ، فکرمون پره از اشتباهامون
سازمون پره نت های غمگینه، یه تراژدی پره عذاب شدیم
لالایی مون به گوش همدیگس،شاید ازعمق گریه خواب شدیم
عشقمون مث یه جنگ داخلیه، من به تو تو به من گرفتاریم
جنگمون سر اراضی یه دله،هردومون پای اون سند داریم
خسته ایم از کنار هم بودن ، زندگیمون جزام غم داره،
رو دلامون نشسته کوه نمک ، قلبمون یک خراش کم داره،
ما یه عمرو کنارهم بودیم ، ما یه عمرو سر تو جنگیدیم
نقطه ی اشتراکمون خودتی ، ما همیشه فقط “تورو” دیدیم…
محسن رمضانیـــــــــــ