یکی بود و یکی نابود
یکی بود و یکی نابود
رفته اونکه یار مابود
رفت و رفت به قصه پیوست
اونکه با من اشنا بود
…………………….
وقت رفتنش رسیده
سینه ی مرا دریده
تنهائی تنها رفیقه
که دل از ما نبریده
…………………
داره میره،میره که ازم جداشه
دل من با غم غربت اشناشه
یه حسی دارم این روزا تو قلبم
میترسم،میترسم اینم عشق باشه