این کجا و آن کجا!
وقتی که زندگی رو پر از قشنگی میبینی
توی خواب ناز داری خوابای رنگی میبینی
جلوی بخاری وقتی پولاتو میشمری و
پوله تو جیبی به بچه ت صد هزاری میدی و
پاهاتو میندازی رو هم بی خیال غم میشی
وقتی که هر روز و هرساعت و هرلحظه خوشی
وقتی بی دغدغه چشماتو روی هم میذاری
از حال بچه های جنوب شهر خبر داری؟؟؟
اونا که تو آسمون یه تک ستاره ندارن
توی شب جای ستاره زخماشونو میشمارن
اونایی که دلو به دستای تو خوش کردن
صبحو تا شب تو چهارراها جاخوش کردن
یکی کاسه توی دست داره گدایی میکنه
یکیشون شیشه های ماشینتو پاک میکنه
یکی فال میفروشه و فال خودش خیلی بده
توی فالش یه پرنده پر شکسته اومده
یکی گل،یکی آدامس،یکی خودش رو میفروشه
تو ولی دلت خوشه
آخ
تو ولی دلت خوشه…