سنتور احساس
بدون “شهرآشوب”ت
دلمُ آشوب می گیره
بدون نغمه ی سازت
دنیا از غصه می میره
خونه گُر گرفته از عشق
با صدای “رِنگ ماهور”
نغمه ی ابوعطا و
وقت دلربایی شور
وقت تن نازی “زابل”
توی دستگاهه سه گاهه
مییون چنگ و سکوتت
همیشه چشام به راهه
توی دستای تو مضراب
توی چشم من پراز شوق
صدای دلکش “عشاق”
دل من پرزده از ذوق
بی تو این سنتور احساس
کلید سُلی نداره
بی تو این حضور خسته
شده تنها و بیچاره
توی “چارمضراب بیداد”
می کنم فریاد و ناله
دیگه این زخمای خسته
میشکفه بازم دوباره
هوای خونه گرفته
حتی خالی از یه کوکه
دیگه تو نیستی اونی که
مثه آینه روبه روته
دیگه تو نیستی اونی که
مثه آینه روبه روته…