دل من شعر تورا میخواهد

غربت ِ خسته ی دیوار گِلی
نظمِ آراسته ی آهن وسنگ

هجرت سادگی و آرامش
عادت ِ شهر به طنازی رنگ

در حصاری که پُراز دلتنگی ست
دلِ من شعرِ تورا میخواهد

در هوایی که پُراز بیزاری ست
با تو شوق از همه سو می آید

باتو هر پنجره رخداد ِ من است
باتو هر حنجره فریاد من است

با تو تاریکی به قلبم دور است
تاروپودِ شبِ من از نور است

با تو از عشق سخن میگویم
واژه واژه ز هوس میرویم

مثلِ نیلوفری در برکه ی آب
مثلٍ افسانه ای در قامت خواب

در حصاری که پُراز دلتنگی ست
دلِ من شعر تورا میخواهد

در هوایی که پُراز بیزاری ست
باتو شوق از همه سو می آید

https://www.academytaraneh.com/117858کپی شد!
37
۳
۳